چرخ و فلک...
چرخ و فلک شروع به کار کرده بود. شهربازی افتتاح شده بود. چند ساختمان اضافه شده بود روی تپه ها، اما به نظر می رسيد جايی که هميشه می نشستم و شهر آدمها را نگاه می کردم هنوز چيزی نساخته اند... موسيقی پخش می شد و آدمها از دور ديده میشدند و شهر بازی شلوغ شده بود.
چرخوفلک که چندين سال در حال تکميل بود کم کم داشت میچرخيد. موسيقی پخش میشد و مردم خوشبخت میشدند. چرخ و فلک میچرخيد و آدمها از دور ديده میشدند.
میشد خطر حضور سگهای بالای تپه را حس کرد. هميشه چيزی هست. هميشه آدم بايد از چيزی بترسد. دلهره. و دور شدن از صحنه. مردم به اندازه کافی دور بودند. اما هميشه چيزی بايد باشد. چيزهايی که محدود کند. زمانی که ناچاری انتخاب کنی. زمانی که انتخاب نکردن هم جزو انتخابها است. زمانی که آدم ها از دور ديده می شوند...
چرخ و فلک شروع به کار کرده است و موسيقی در فضای دور پخش است و دو نفر از مردم دور میشوند. هيچ سگی هم آنها را دنبال نخواهد کرد... خوش بخت خواهند شد...
حاشيه۱- تو رودهن جايی هست رو تپه های لاله صحرا که قديما که گاهی میرفتيم اونجا، می رفتم و مینشستم و غروب رو از پشت چرخ و فلکی که هنوز افتتاح نشده بود و ساختمونهای بلند در حال ساخت نگاه میکردم. جايی بود بين راه از جايی به جايی که کجاييش به خودمم به زور ربط پيدا میکنه!... به هر حال چند وقت پيش تو يکی از اين جاها! جشنی برپا بود! انشاءالله که خوشبخت بشن!
حاشيه۲- تو سبزوار جايی هست بالاتر از تپه ها به نام دانشگاه! مدتيه که خو گرفتم به اونجا و کلی جنبش و جوشش! داريم. از جشنواره گرفته تا انتشار نشريه «من فکر می کنم» که تا هفته ديگه می بريمش جشنواره نشريات دانشجويی گرگان. خلاصه بيکار نيستم اما مثل هميشه میدونم سرمو الکی شلوغ کردم! به هر حال احتمالا تا الان موفق به توجيه تاخير دو ماههام شدهام!!!
حاشيه۳- حالا که اينا به زور به هم ربط پيدا میکنه اينم بگم که سايت «بگرد و بگو» رو هم با کمک دوستان راه انداختيم! يه مسابقه تبليغاتيه که سابقه نداشته! حالا اينکه اينا چه ربطی به تدريس فتوشاپ و ساخت کلیپ و کافی نتِ ضد و رفتن به کلاس فرانسه و گوشی mp3 player پيدا می کنه ديگه مشکل خودتونه!... راستی من چه کارهام؟! يا بهتر بگم، ما داريم چه کار میکنيم؟...
shavad