جیرجیر
(۱)
بيرون داغ است و آفتابی. در را که باز می کنم خنکای خانه سرريز می کند و روی صورتم می پاشد. کمی بيدارتر میشوم. زياد بيرون بوده ام. بايد کمی بنشينم. پاهايم درد می کند. دستانم کثيف تر شده. بيهوده به خود می گويم: « عوضش چيز يادگرفتم، تجربه کردم!» بارها دستانم کثيف شده و غسلشان داده ام. می دانم برای پوستم ضرر دارد. وقت هم نکرده ام ضدآفتاب بزنم. بيرون داغ است و آفتابی.
(۲)
هميشه به موقع شب می شود. موسيقی اتاقم با جيرجيرک بيرون هم ارزند. پنجره را که باز می کنم حسّ شب سرريز می کند و صورتم خيس می شود. آخرين بار چهار سال پيش بوده ام. جيرجيرک جيغ می کشد. ماه بغض می کرد اگر می بود. به شبهايی فکر می کنم که نبوده ام. به کوری خودم فکر می کنم. به دستان و پوستم فکر می کنم. به جهان فکر می کنم و اينکه همه چيز ختم به «من» شد. چه چيز از من ختم به تو شد؟... فقط می دانم که اولين خدايان اسطوره گايا بود و تارتاروس و... اِروس !
حاشيه۱- ندارد.
حاشيه۲- گاهی دوستانی شديدا قديمی و خوب سر می زنن... سومنات و سعيد و اسی پسند و منصور و ليلا و...! پرشين بلاگ عوض شده از وقتی ننوشتم! يه وقت مثل اين نشده باشم؟!
حاشيه۳- جادوگر ماهزده ، رمز گيج ، آگاپه ، بی خود بی جهت ، ماوراء،... کدوم عنوان بهتره واسه وبلاگم به جای پاييز بارانی؟... (اين يعنی به زودی خانه تکانی شديدی در اين حوالی!)