« ژوئیه 2006 | Main | سپتامبر 2006 »

یکشنبه،21 اوت 2006

ماوراء

ماورایی

۱
دنیای بی‌نام. فقط می‌دانیم فراتر از این‌هاست. فقط می‌دانیم هست. اما آنقدر دور و شاید هم آنقدر نزدیک
 که هیچ اسمی نمی‌توانیم رویش بگذاریم. و همین مأنوس‌ترش کرده. ماوراء؛ آنچه فراتر است.
مدتهاست اتفاق غریبی برایمان رخ داده: از زمانی که دست و رو در تماشای اشکال شستیم، و بعد، کفشهایمان از «لفظ» شبنم، تر شد. بگذریم. می‌خواهم بگویم  ماوراء  از آنهایی‌ست که انسان نتوانست «اسم گذاری»اش کند.

۲
پاییز بارانی شاید به سختی می‌توانست آن مفهوم بزرگ را به ذهن های عادیِ عادت کرده بیاورد. گرچه کمی تأمل آنرا چنان تکان دهنده می‌کرد که از تابستان خویش شرمسار می‌شدیم... امّا عادت، عادت، عادت... چیزی که می‌تواند هرچه داریم از ما بگیرد. چیزی که روح هر چیز را می‌گیرد و تفاله جسمش را به جا می‌گذارد! و ذهن‌های ما که عادت کرده‌اند، و چشم‌های ما که عادت کرده‌اند... و انسانها،  که  عادت  کرده‌اند...  کاش می‌دانستند آنچه را که در یک پاییز بارانی می‌گذرد! و آنرا با غم‌های سطحی خود مقایسه نمی‌کردند. گرچه، اگر می‌دانستند، پودر می‌شدند، ناپیدا می‌شدند، ماوراء می‌شدند... قبلا هم گفته بودم.

۳
از همین حالا می‌دانم ماوراء چیزی نیست جز همین که می‌بینیم. از همین حالا می‌دانم انتهای هر چیز به ابتدایش می‌رسد. می‌دانم همه چیز یکی است. حتی طبیعت و ماورای طبیعت. حتی ممکن است انکارش کنم اما، دوست دارم که باشد. و می‌دانم که هست و ما نیستیم. بارها به دوستانم گفته ام دوگانه‌ام: شاید همان جدال قدیمی عقل و دل! یا همان الاکلنگ فلسفه و عرفان خودمان... می‌دانم که ماورایی در کار نیست، اما ایمان دارم که هست!... جهان هم دوگانه است: در گذشته‌های دور انسان پیشگویی می‌کرد و امروز پیش‌بینی می‌کند. و بگذریم از اینکه لبخند آرامش انسان گذشته را هنوز انسانِ عاقل امروز نیافته. و بگذریم از اینکه گذشته‌ای که می‌گویم شاید هرگز واقعیت نداشته. و بگذریم از اینکه شاید تخیلمان واقعی‌تر باشد. و نمی‌خواهم پای حواس پنجگانه را به میان بکشم!...

۴
کاش ماورایی‌تر از این بودیم. دوستی می‌گفت کاش که بگویی یعنی کارَت تمام است! پس کاش مثل آن تصویر مه گرفته که گاهی در دشت و کوه می‌بینم، دف‌زنان و پای کوبان و رقصان و رقصان و چرخان می‌دویدم طوری که دو وجب بالاتر از خاک زمین پاهایم گذاشته شود. کاش آنقدر ماورایی بودم که جلوت در پیاده‌رو آنقدر می‌چرخیدم و می‌چرخیدم و خم و راست می‌شدم که ببینی دهانم بی‌صدا باز و بسته می‌شود و گیوه‌هایم به خیابان پرتاب می‌شوند و... از مردم بشنوی «دیوانه است، دیوانه است». اما نترس! من جرأت نگه‌داشتن مار را در خانه ندارم. من متاسفانه عاقل‌تر از این حرفها هستم، من کسی‌ام که تنها آرزوی دیوانه بودن می‌کند... من کسی‌ام که تنها جرأت کرده‌ام بگویم کاش!...

 

حاشیه1 « جيغ كاش مي‌شد كشيد. «ديوانه است، ديوانه است.» دهان‌هاي عشق نچشيده، وراجند. ذبيح چشم باز كرد. نگاهش ارغوان را مي‌جست ميان تنان، و دختر دور مي‌شد، گريان گريان. بر سر گور باز گشتم. سروها و نارنج‌ها، پاييز‌ها، تيره‌تر مي‌شوند. چيزي كم است. چيزي كه وقتي آسمان ابري مي‌شود و نمي‌بارد نمي‌بارد، نبودش بيشتر احساس مي‌شود. بادهاي تند پاييزي شيراز مي‌وزند... » (شرق بنفشه؛ شهریار مندنی‌پور)

 اینم از خونه جدید! با شکل و نامی جدید! غریبی نکنید اینجا همون پاییز بارونیه که سه ساله داره به نوشته هاش اضافه میشه. و من هم همون حامد. خوب گوش کنید صدای بارون رو هم هنوز می‌شنوید!...

 همینکه اینجا رو دارین می‌خونید نشون می‌ده که حاشیه‌ها تو این خونه جدید هم همچنان هستند! مثل قدیم رو یکی از همین کلمات حاشیه‌ای می نشینیم و یه چای قندپهلوی دبش می‌زنیم! و به متن اصلی هر پست فکر می‌کنیم... ضمنا حاشیه یک هم معمولا به مخاطب ضمیر «تو» اختصاص میابد!

 قرار بود طبق روال هر سال ۱۵ مرداد که برسه تولد وبلاگم رو با ذکر خیری از دوستان همراه جشن بگیرم. اما ۱۵ مرداد که مسافرت بودم هیچ، اسباب کشیم هم به اینجا چند هفته ای طول کشید! خب حالا که از وقتش گذشته می ذارم برای یکی از پستهای بعدی. امیدوارم ۳۰ شهریور دیگه خونه باشم!

 قالب جدید رو دیدید؟ حتما نظرتونو راجع بهش بگین. راجع به رنگ، حال و هوا، و اینکه افقیه. شاید تعداد زیادی متوجه نشن که این وبلاگ بر خلاف عادت! عمودی نیست و اسکرول بار باید افقی کشیده بشه تا بقیه مطالب دیده بشه. تازه شاید خیلی ها هم حتی نفهمن که هر پست رو باید بکشن پایین تا اینجاهایی رو که شما دارین می خونید رو بخونن! خب دیگه اینا هم از پیامدهای ساختارشکنیه!... به هر حال. این قالب هنوز نسخه آزمایشی رو داره پشت سر میذاره و در این مدت منتظرم تا اگه ایرادی داشت دوستان حرفه ای بهم خبر بدن.
اما از ویژگیهای قالب جدید اینه که بازم DivBased هستش و بیشتر بر اساس CSS کار شده تا HTML. خاصیت دیگه اینه که تو هر رزولوشنی باید جواب بده و خودشو نسبت به سایز پنجره وفق می ده. دیگه اینکه اگه لینک آرشیو و امکانات و لینکدونی رو از این فلش عنوان وبلاگ بزنید، این قسمتها به صورت یک کادر شفاف ظاهر میشن، که با Java Script نوشتمشون. دیگه اینکه خوب امکانات فراوانی از Movable Type 3.2 هنوز بر من پوشیده است که در آینده ممکنه از اونا استفاده بیشتری بکنم.
یه چیزی رو هم همین آخر بگم که قدر پرشین بلاگ و بلاگفا و... رو بدونین! همه چی رو آماده و فارسی شده در اختیارتون میذارن! من پوستم کنده شد تا شکل و شمایل MT رو اونجور کنم که دلم می خواست! از نصب HTMLArea گرفته تا تنظیم کامنتدونی برای pop-up شدن!... خلاصه که رهایی پیدا کردن و مستقل شدن تلاش زیادی می طلبد!
(نکته آموزشی!)

 پیام بذارین!... منم سرم خلوت تر بشه... ها؟!   آها!...