جیغ شب جمعه
بلیط میخریم و وارد میشویم. صندلیمان را انتخاب میکنیم و مینشینیم. مردم هم یکی یکی مینشینند و صندلیها را پر میکنند. شروع میشود. اولش همه میخندند و شوخی میگیرند. اولش هنوز خبری نیست. کم کم دیدنیتر میشود. کم کم نوسان لنگروار به جای حساس داستان میرسد. اینبار بالاتر میرویم و آنها تصادف میکنند و دلمان هرّی میریزد. جلوی پایمان را نگاه میکنم تا جایی برای فشار دادن پیدا کنم. باید محکمتر بچسبم. دوباره رفت بالا. بالاتر از قبل. پدر با تردید یکی از دو بچه را نجات میدهد از لای آهنپارههای ماشین. بوی بنزین میآید. زنها جیغ میکشند. اینبار خیلی بالا رفت و من پاهایم را میچسبانم به پایهی صندلی جلوی. رفتیم پایین. ماشین منفجر میشود و بچهشان داخل آن بود هنوز. مردها هم جیغ میکشند. من اینبار واقعا میترسم. یک نفر غش میکند. ناگهان جیغ تو مرا به خود میآورد. حسابی ترسیدهای. چون معلوم است که بچه به بیمارستان نرسیده میمیرد. یک دستم را محکم جلوت میگیرم که نیفتی. دست دیگرم اما به میله جلومان است که از روی صندلی سُر نخورم. اینبار بالاتر میرود. پدر هم میفهمد بچه مرده است. شیون میکشند. میگویند نگه دار! داد میزنند بس است. یک بار دیگر آنقدر بالا می رود که نزدیک است من هم بیفتم. داد میزنم تو را گرفتهام، نترس. خودم میترسم اما. ظاهرا از این به بعد باید داستان رو به پایان برود. گرچه هنوز به نیمه رسیدهایم و هر چه گذراندهایم در پیش داریم. اما در دور معکوس. همه چیز از ترس و وحشت و آشفتگی به سوی آسودگی. تو تقریبا از حال رفتهای. من تقریبا نیمه جان شدهام. تیتراژ پایانی فیلم شروع میشود و کشتی شهربازی میایستد. پاهایم هنوز میلرزند.
فقط هفت دقیقه مانده بود تا پاییز...
خدا زندگی آرام ما را از جیغها دور بدارد.
وبلاگم هفت ساله شد. و گرچه با کمال تعجب در یک سال گذشته تنها سه بار به روز شد، اما بعید میدانم خوانندگان همیشگیام احساس کرده باشند این وبلاگ تعطیل است و فراموشش کنند. خیلی دوست داشتم بیشتر بنویسم اما ظاهرا نشد که نشد! البته در این یکسال تغییرات زیادی در زندگی ام اتفاق افتاد: انتقال خانه به تهران و زندگی در تنهایی و کار در ساعت اداری و دانشجوی ارشد دانشگاه هنر شدن و برگزاری مراسم عروسی و بنابراین فشار کاری بیشتر برای خرج و خروج از بحران مالی! پس باز هم خیلی خوب است که هنوز مینویسم!
دوست داشتم به مناسبت هفت سالگی، طراحی جدید سایتم را راهاندازی کنم اما هنوز در حد چند پیش طرح مانده. وبلاگم البته به همین شکل خواهد ماند.
بخشهای طراحی گرافیک و طراحی وب و مقالات را به روز کردهام.
سروش هم برگشت.
نکته - یکی از معیارهای من برای زمان به روز رسانی این وبلاگ تعداد کامنتهایی است که ثبت شده است!